
به گفته کارشناسان در زمینه انگیزه و یادگیری، ایجاد حس واقعی ماجراجویی - نوعی که به شما امکان می دهد راه خود را از بن بست کوچک زندگی بیرون بیاورید - به این معنی نیست که شما ناگهان شیفته بانجی جامپینگ شوید. حس ماجراجویی در واقع به معنای بیدار شدن هر روز نه با احساس ترس، بلکه با احساس امکان است. دکتر جیم لوهر، روانشناس که یکی از بنیانگذاران LGE Performance Systems، یک مرکز آموزشی با کارایی بالا برای ورزشکاران و مدیران در اورلاندو، فلوریدا است، می گوید: «بیشتر ما به شدت از زندگی می ترسیم. ما دائماً در تلاش برای محافظت و دفاع از خود هستیم. و با این حال، افرادی هستند که روش متفاوتی برای واکنش به جهان ایجاد کرده اند. برای آنها بیشتر این است که بگویند 'فرصت اینجا چیست؟'
به نظر می رسد این افراد با روحیه ای مبتکرانه و به طرز آزاردهنده ای شاداب به دنیا آمده اند – و برخی از آنها نیز چنین هستند. به مدت چهار دهه، دکتر ماروین زاکرمن، استاد روانشناسی بالینی در دانشگاه دلاور، یک ویژگی شخصیتی را ردیابی کرده است که او آن را 'احساس طلبی' توصیف می کند که به طور تقریبی به معنای یک حس ماجراجویی است. زاکرمن دوقلوهای همسان و برادر را که با هم بزرگ شده اند مورد مطالعه قرار داده است، در حالی که دیگران به دوقلوهایی که جدا از هم بزرگ شده اند نگاه کرده اند و این مطالعات نشان داده است که جستجوی احساسات تقریباً دو سوم در هر جمعیتی به ارث می رسد. زاکرمن میگوید: «این یک وراثت نسبتاً قوی است، زیرا بیشتر ویژگیهای شخصیتی، مانند روان رنجوری یا برونگرایی، 30 تا 50 درصد ارثی هستند.
درجاتی از جستجوی احساسات وجود دارد - این یک سوئیچ نیست که روشن یا خاموش باشد - و در حالی که برخی از مردم جسور به دنیا می آیند و برخی دیگر کاملاً فوبیا هستند، اکثر ما در وسط محدوده ماجراجویی قرار می گیریم. عوامل محیطی که در این امر نقش دارند عبارتند از سبک نظم و انضباط والدین شما (برخی از تربیت های خاص می تواند تمایل به بیرون رفتن از جعبه را از بین ببرد) و ترتیب تولد شما. روانشناس فرانک جی. سالووی، نویسنده کتاب متولد شده برای شورش: ترتیب تولد، پویایی خانواده، و زندگی خلاق، میگوید که فرزندان بزرگتر معمولاً بیشتر به تأیید والدین خود وابسته هستند، به این معنی که آنها احتمالاً به آنچه میدانند پایبند هستند تا تضمین کنند. که آنها آن را دریافت کنند. استثنائاتی وجود دارد - توماس مور یک اولزاده بود و، اگرچه به انگیزه محافظه کاری، در مقابل هنری هشتم ایستادگی کرد - اما فرزندان دوم اغلب ریسکپذیر هستند. سالووی میگوید: «برای یک فرزند دوم یا سوم، تقریباً بهنظر میرسد که شما بازی Monopoly را شروع کردهاید و کسی قبلاً Boardwalk و Park Place دارد. 'اگر بهترین طاقچه ها اشغال شده اند، باید طاقچه ای را امتحان کنید که والدین شما را تحت تاثیر قرار دهد.'
گام بعدی به سمت یک زندگی پرماجراتر، از بین رفتن است: در اینجا چگونگی آن آمده است
وقتی دانشمندان در مورد حس ماجراجویی صحبت میکنند، معمولاً به یک پاسخ فیزیولوژیکی اشاره میکنند: افرادی که از امکانات زندگی استفاده میکنند - در سطح بیولوژیکی - به موقعیتهای استرسزا کاملاً متفاوت از بقیه ما پاسخ میدهند. لوهر میگوید وقتی ذهن هر گونه خطری را درک میکند - از تهدید فیزیکی گرفته تا یک روز طاقت فرسا با پدر و مادر - قشر آدرنال (لایه بیرونی غدد فوق کلیوی واقع در بالای کلیهها) شروع به تولید هورمون کورتیزول میکند. . کورتیزول که به عنوان هورمون استرس شناخته میشود، پروتئینهای ماهیچهای را به اسیدهای آمینه تجزیه میکند، که کبد آنها را به گلوکز برای انرژی تبدیل میکند تا به ما کمک کند برای هر تهدیدی آماده شویم. اما برخی از اثرات منفی وجود دارد: ضربان قلب شما بالا می رود، همراه با تعداد تنفس و فشار خون شما. بدن شما به معنای واقعی کلمه برای جنگ آماده می شود. انسان ها این پاسخ را در عصر حجر انجام دادند، زمانی که تقریباً همه چیز تصمیم مرگ یا زندگی بود، و بسیاری از ما هنوز از آن به عنوان یک پیش فرض استفاده می کنیم، حتی اگر زندگی ما واقعاً در خطر نباشد. ما هر روز از خواب بیدار میشویم و به همه چیزهایی فکر میکنیم که ممکن است اشتباه پیش بروند و در کوچکترین اتفاقات ناگوار کورتیزول تولید میکنند. لوهر می گوید که با گذشت زمان این واکنش به یک واکنش بیش از حد تبدیل می شود. ما را خسته می کند و قضاوت ما را مخدوش می کند. به معنای واقعی کلمه ما را تحت فشار قرار می دهد.
با این حال، ماجراجویان خوشبینتر در میان ما، به طور غریزی هسته درونی آدرنال - بصل الکلیه آدرنال - را تحریک میکنند که ترشح هورمونی کاتکولامینها از جمله اپی نفرین (همچنین به عنوان آدرنالین) و نوراپی نفرین را تولید میکند. کاتکولامین ها بخشی از همان واکنش جنگ یا گریز هستند که ما را در عصر حجر گذراند، اما اثرات آنها، به گفته لوهر، 'بیشتر به احساس چالش، فرصت و ماجراجویی بدون تمام احساسات سمی ناشی از ترس مربوط می شود. . کاتکول آمین ها به شما کمک می کنند که روحیه بالایی داشته باشید، گاهی اوقات حتی سرخوشی کنید. و از آنجایی که اپی نفرین و نوراپی نفرین با افزایش فعالیت ذهنی مرتبط هستند، می توانید با وضوح بیشتری تصمیم بگیرید.
در مرکز فلوریدا، لوهر به مشتریان خود استراتژیهای رفتاری را آموزش میدهد تا از تحریک خودکار هورمونهای آدرنال خارجی به هورمونهای سالمتر مدولای آدرنال تغییر کنند. این شامل یادگیری یک مجموعه کاملاً جدید از عادات است. مشتریان او یاد می گیرند که صبح را با چند لحظه تفکر، برنامه ریزی روز آینده و تفکر در مورد آنچه برای آنها مهم است شروع کنند. برخی این وقت را به نماز می سپارند. دیگران، به مدیتیشن یا آرامش.
در طول روز، مشتریان لوهر شعارهایی را که ساخته اند با خود تکرار می کنند - مانند 'من متکی به خود هستم'، 'من قاطع هستم'، 'من یک حلال خوب مشکل هستم' - برای مقابله با انتقاد از خود. ما تمایل داریم تمام روز را تحویل دهیم ('من خیلی نیازمندم' 'نمی توانم تصمیمی برای نجات جانم بگیرم' 'چرا نمی توانم مشکلاتم را حل کنم؟!'). اگر جملات تاکیدی روزانه سرعت شما نیست، ممکن است سعی کنید نوع موسیقی مورد علاقه خود را هر روز در همان زمان پخش کنید. لوهر میگوید: «ما سعی میکنیم بفهمیم چه چیزی به شما حس جهان را به عنوان مکانی با امکانات بینهایت داده است. 'بعد ناگهان هر روز را به عنوان فرصتی برای رشد در نظر می گیری، نه به عنوان خدای من، من می خواهم بمیرم.'
قدم بعدی به سوی یک زندگی پرماجرا تر است گیر افتادن مگی کراداک، مدیر سابق پول وال استریت برنده جوایز می گوید که اکنون از مدرک خود در روانشناسی مشاوره برای مربیگری کارکنان گلدمن ساکس، مریل لینچ، و کردیت سوئیس فرست بوستون استفاده می کند. کرادوک میگوید افرادی که احساس میکنند زندگی در حال نزدیک شدن به آنها است، یک چیز مشترک دارند: آنها در تفکیک چیزی که فکر میکنند باید بخواهند (ترفیع، افزایش حقوق زیاد، بازگشت جمعههای معمولی) مشکل دارند. آنها واقعاً می خواهند (شناخت، احساس هدف یا تعادل در زندگی خود). مشتریان اغلب از در عبور میکنند و فکر میکنند که قرار است روی نحوه خلاص شدن از شر مردی در دفتر گوشه تمرکز کنند، اما به سرعت متوجه میشوند که وارد بحث عمیقتری درباره آنچه واقعاً آنها را عقب میاندازد، میشوند.
کرادوک با صحبت کردن با آنها در مورد زندگی خانگی، دوران کودکی و سیستم های حمایتی آنها شروع می کند. او می پرسد، 'چه تعاریفی از موفقیت از خانواده خود دریافت کردید؟' و 'آنها چگونه بر تصمیماتی که امروز می گیرید تاثیر می گذارند؟' در پاسخ به سؤالات، مراجعان گاهی اوقات می بینند که وقتی تحت فشار هستند، الگوهای رفتاری را از دوران کودکی خود تکرار می کنند - الگوهایی که اکنون آنها را تحت فشار قرار می دهد. آنها شروع به درک این موضوع می کنند که ممکن است بر اساس ایده دیگری از موفقیت یا خوشبختی، انتخاب هایی انجام داده باشند، که می تواند دوباره فکر کند. 'مردم باید از خود بپرسند، چگونه احساس من از اینکه چه کسی توسط افرادی که در اطرافم هستم شکل می گیرد؟' کرادوک می گوید. 'آیا این باعث میشود که من در رکودم نگه دارم یا به من کمک میکند تا از آن خلاص شوم؟'
راه کشف ماجراجوی درونی خود با اعمال احمقانه و مرگبار نیست، بلکه با تعادل و تفکر است.
اگر بازخوردی که دریافت میکنید دلگرمکننده نیست و نمیتوانید از شر عوامل تحقیرکننده خلاص شوید، کرادوک تکنیکی به نام ایستادن به پهلو را پیشنهاد میکند. این بدان معناست که واکنش های خود را مدیریت کنید تا هر چالشی را ضربه مستقیمی به عزت نفس خود ندانید. سپس می توانید شروع به رها کردن بسیاری از چیزها کنید. (درباره آن فکر کنید: به طرفین بپیچید و هدف باریک تری را برای ضربه پیشنهاد می کنید.)
همه اینها خوب است - استفاده از کاتکول آمین ها، از بین بردن دوستان دلسرد کننده - اما بخش دیگر ماجراجویی بیشتر به معنای در نهایت ریسک کردن است. برنامهای وجود دارد که بهطور خاص برای کمک به افراد در انجام گام بعدی طراحی شده است: در سال 1941 یک معلم آلمانی به نام کورت هان اولین مدرسه بیرونی را تأسیس کرد، مدرسهای که افراد را در موقعیتهای پرمویی قرار میدهد و به آنها کمک میکند تا به خودشان ثابت کنند که چقدر میتوانند به انجام برسند.
حالا، یک بار دیگر، من را تحمل کنید: اگر تصادفاً کوه نوردی را نه با ماجراجویی، بلکه با مثلاً حماقت یکی می دانید، اجازه دهید به شما اطمینان دهم که هان فقط به هیجان های ارزان قیمت علاقه مند نبود. توماس جیمز، معاون و استاد دانشکده آموزش دانشگاه نیویورک، که بیشتر دوران حرفهای خود را صرف مطالعه هان کرده است، میگوید: «جستوجوی هیجان یعنی اینکه خود را در موقعیتی بیاندازید بدون اینکه واقعاً در مورد آن فکر کنید». هان به دنبال نگاه کردن به محدودیتهای خودمان و فراتر از آنها بود. بخش ماجراجویانه، کشف احتمالات در خودمان است.
چطوری این کار را انجام میدهی؟ نه با اعمال احمقانه و مرگبار، بلکه با تعادل و تفکر. برای هر کوهنوردی یا پیادهروی جسورانهای که در Outward Bound انجام میدهید، همچنین کاری انجام میدهید (گاهی اوقات چیزهای زیادی مانند چک کردن دوبار گرهها، یادگیری خواندن قطبنما...) برای اطمینان از زنده ماندن. جیمز آن را دیالکتیک ریسک پذیری و ایمنی می نامد. در یک سفر معمولی 21 روزه، هفته اول به اصول اولیه اختصاص دارد: اگر صخره نوردی هستید، به شما آموزش داده می شود که چگونه تعادل خود را حفظ کنید، پاهای خود را تنظیم کنید، اصطکاک زیر چکمه های خود را اندازه گیری کنید. این روند هرگز در مورد خطر یا رقابت نیست. در هفته دوم متوجه میشوید که در حال کوهنوردی هستید - بدون هیچ شرایط تهدید کننده زندگی، شاید فقط شش فوت بالاتر از سطح زمین. هفته سوم شما از کوه بالا می روید. با استفاده از مهارتهایی که بهتازگی بهدست آوردهاید، از نزدیک متوجه میشوید که چقدر توانایی بیشتری پیدا کردهاید. جیمز میگوید: «در حالی که ممکن است هنوز کمی ترسیده باشید، به شما یاد دادهاند که چگونه ریسک را مدیریت کنید. به این ترتیب اعتماد به نفس پیدا می کنید تا ماجراجوتر شوید و چیزهای جدید را امتحان کنید. شما در حال حرکت به سمت حوزه های تجربه ای هستید که قبلاً هرگز نداشته اید. بنابراین شما در حال ایجاد حس اعتماد به نفس خود هستید.
به نظر می رسد که ماجراجو بودن کمی شبیه رقصنده خوبی است: بیشتر ما فکر می کنیم که اینطور نیستیم، و هر چه بیشتر به این قانع شویم، امید کمتری به سست شدن و بهتر شدن داریم. اما اگر کمی خودمان را باز کنیم - به جای کارهایی که مطمئن هستیم نمی توانیم انجام دهیم، نگاه کنیم - چیزی را کشف می کنیم: «هان نوشت که هر انسانی در درون خود اشتیاق بزرگی دارد جیمز می گوید. و این اشتیاق - اینجاست که حس ماجراجویی واقعاً شما را میبرد.
بعد: چگونه یک ذهنیت کامل برای تغییر ایجاد کنیم
از شماره ژوئیه 2002 از یا .